سخاوت و
بخشندگی
پسر بچه ای وارد
بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست . پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد . پسر بچه
پرسید: (( یک بستنی میوه ای چند است؟ )) پیشخدمت پاسخ داد : (( 1000
تومان )) . پسر بچه دستش را در جیبش برد و شروع به شمردن کرد . بعد پرسید : (( یک
بستنی ساده چند است ؟ ))
در همین
حال ، تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند و پیشخدمت با عصبانیت پاسخ
داد: 500 تومان پسر دوباره سکه هایش را شمرد و گفت : لطفأ یک بستنی ساده
...
پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال کار خود رفت.
پسرک نیز پس از خوردن
بستنی پول را به صندوق پرداخت و رفت
وقتی پیشخدمت بازگشت از آنچه دید شوکه شد .
آنجا در کنار ظرف خالی بستنی، 2 سکه 200 تومانی و 2 سکه 50 تومانی گذاشته
شده بود. برای انعام پیشخدمت .
اگر آدمیان می
دانستند بخشندگی چه داشته بزرگیست هیچ گاه از آن دوری نمی گزیدند .