رابطه ی کفر و پوچی
چنانچه عنایت فرمایید در منطق قرآن کافر کسی
است که به غیر خدا دل می بندد! پس می توان نتیجه گرفت
که دل بستن به پوچی ها در واقع یک نوع کافر شدن
است.واگر
کفر،زندگی کسی را بگیرد عملاً او را به
غیرخدا دل بسته کرده است.وغیر خدا
نماندنی است- تازه اگر به دست بیاید-دنیا چنان است که اگر کسی
نداشته باشد،انرا می خواهدو اگر داشته باشد بیشترش را طلب می
کند.به بیان دیگر اندازه ثابتی ندارد که
تمام شود به قول معروف ،دنیا مانند دم ماهی در آب
است،هرچند هم شخصی سعی کند که دم ماهی را در
آب بگیرد نمی تواند،اگر هم بالاخره با تلاش زیاد
آنرا گرفت،بلافاصله با تکانی که ماهی به خود می دهداز دست
او در می رود!غیر خدا هم دست نیافتنی است
چون اصلاً وجود بالذات و استقلالی ندارد، اگر هم کسی به آن
دست یافت،دو حالت دارد:یا برایش نمی ماند، یا اگر
ماند فکر می کند ان مقدار که دار کم است.
کسی که به پوچی ها دل می بندد حتماً مأیوس می شود
چون یأس موقعی برای انسان پیش می آید که یا
کاری کرده وفایده ای از آن نبرده یا می خواهد
کاری بکند منتهی از نتیجه گرفتن آن مطمئن نباشد.
کل دنیا از آن جهت که دنیاست یک نحوه پوچی به
همراه دارد، چون ماندنی نیست پس کسی که مقصدش
دنیاست یعنی غیر خدا حتماً مأیوس می شود.حال نتیجه ی یأس چیست؟گفت:
من به هر جمعیتی نالان
شدم
جفت بدحالان و خوش حالان شدم
هر روز به کاری و هر دم به دردی است!چون مأیوس
است و می خواهد از یأس بیرون آید ، همینطور می دود
درست مثل کسی که تشنه است در وسط بیابان قرار
گرفته است، به دنبال آب این طرف و آن طرف می دود.
لحظه ای قرار ندارد، اما به آن نمی رسد، نه می
تواند ندود نه مطمئن است آنجا که می رود آب هست.
در یک حالت تردید به سر می برد.
با خیالات خود زندگی می کند و وقتی خواست با آنها
ارتباط واقعی پیدا کند می بیند هیچ چیز نبود.
علت این که او هر لحظه به کاری است و هر لحظه یک
تصمیمی می گیرد،به خاطر این است که می خواهد از
راهی غیر از راه حقیقی، از یأس خود فرار
کند.
آنچه را دارد کافی نمی داند و با آن آرام نیست و
قرار و اعتمادی در خودش حس نمی کند و آنچه را هم که
ندارد نمی داند چیست. همه ی اینها به ما می
گوید دل بستن به غیر خدا برابر است با مأیوس شدن.
امام صادق(ع):مَثَل دنیا مانند
آب شور دریا می باشدتشنه هر چه از آن بخورد به تشنگی او افزوده می گردد، تا آنگاه
که او را بکشد.